Saturday, January 23, 2010

جیمی! من فکر نمی کنم ابن همه تلاش فایده هم داشته است. یک عمر همه ی این ها سعی کرده اند گوشه های اضافه مان را بزنند تا یک جوری در تعریف نرمالشان جا شویم. نهایتش چه شد. بعد از این همه کلاس و جلسه مشاوره و درمان، شده ایم یک مشت آدم "متمدن" که به صدای شکم هم احترام میگذارند. دوستمان ندارم جیمی. بیا بزنیم زیر همه چی و فرار کنیم. بیا دیگر لازم نباشد لباس فرمال بپوشیم و به زور خودمان رادر چارچوب متعارف بچپانیم. اصلا دست دور گردن هم میاندازیم و یک ایکس ری دو نفره میگیریم . می فرستیمش برای کارت کریسمس تمام این نارسیست های شق و رقی که از استخوان های آدم های خارج از محدوده هم فوبیا دارند. بیا دوباره خودمان باشیم جیمی.

Sunday, January 17, 2010