Monday, March 19, 2012

عمو نوروز بدجنس

هفت سین ندارم. هیچ وقت نداشتم به شخصه.همیشه یکی بود که دعوتم میکرد سر تحویل. همیشه صغیر بودم و یکی بود بزرگتر باشد. امسال بزرگ شده ام به اندازه کافی که هیچ کس نگفت بیا. دونقطه غمگینی.
عید نصفه شبه. صبحش باید بروم سرکار. راضی نیستم. دلم هم تنگ شده برای خونمون.
عصبانیم از عید امسال کلا.

Wednesday, March 14, 2012

Am I dreaming?

یک یارویی وارد مهمونی شد. با همه سلام، روبوسی... 
گفتن خب شما الان دعوتی کدوم یکی از این همخونه هایید؟
گفت نه... دوست دوستم خبر داد اینجا مهمونیه. خودش هم نیومد.
دستش یه بطری ساکی هم گرفته بود. کفشاشم در آورده بود...
دور میز ملت نشسته بودن.
پرسیدن حالا آقای غریبه اهل کجایی؟
گفت مارسِی. 
گفتن خوب شغلت چیه؟
گفت شهاب سنگ جمع میکنم.  

Tuesday, March 6, 2012

Everyday a New Start

با هزار بدبختی و لعن و نفرین به زندگی کله سحراز خواب بیدار شدم. گفتم حالا امروز مثل هر روز بدعنق و زشت نباشم. اصلا یه رزولوشن جدید بسازم که آدم خوش اخلاق و حوصله داری بشم از خود امروز.  دکمه آسانسور زدم، در آسانسور باز شد دیدم یکی کف آسانسور بالا آورده...

چِنج  آو پِلنز. از پله ها میرم و بد اخلاق و گه باقی می مونم.

Friday, March 2, 2012

My everywhere Hurts

همه جام درد میکنه. یعنی همیشه همه جام درد نمیکنه. اما همیشه حداقل یه جام درد میکنه. اخیرا یه درد شناوری از طرف راست دلم راه افتاد الان رسیده طرف چپ کمرم. سرم هم تقریبا همیشه درد میکنه. حالت تهوع هم که هست. پام هم الان درد میکنه.
اصلا به هر جام فکر کنم همونجا درد میکنه.