Sunday, October 29, 2006

حواسم هی میره پرت میشه وقتی کتاب درسی دستم میگیرم.خوش به حال اونایی که درس دوست دارنو تمرکز دارنو اینا!

Friday, October 20, 2006

آدم هایی که دوستشان دارم چند نفرند؟آدم هایی که از پشت شیشه دور میشوندو با پرواز سیصدو سی و چند می پرند ودلم از غصه غش میکند.این ور شیشه من میمانم ویک مشت آدم غم زده و مصطفی که بیاید بگوید مادرش دزد و گداست تا مردم دلشان بسوزد و سیب قیمت کنند...
آدم هایی که دوستشان دارم چند نفرند؟آدم هایی که وقتی از پشت شیشه دور شدم و با پرواز سیصد و سی و چند پریدم دلشان از غصه غش کند؟آدم هایی که بمانند این ور شیشه و فکر کنند شاید اندوه و مصطفی و درد در سرزمین های دیگر اینقدر سنگین نیست...

Friday, October 13, 2006

درست در لحظه ای که داشتم عاشق تو میشدم ، یک نفر مرا دزدید.به گمانم در جریان این دزدیدن خیلی دورم کرد و آن چیزی که مرا به زندگی وصل میکرد آنقدر کِش آمد که پاره شد...

Wednesday, October 11, 2006

من پیچ سیم تلفنو باز میکنم و زندگی میگذره.
در همین حد...
این روزهااحساس میکنم Kurt Vonnegut رو خیلی دوست دارم.

Sunday, October 1, 2006

توی کوچه از پنجره آشپزخانه ها صدای خنده ی خانواده های خوشبخت را میشنوم و خوشبخت میشوم.