Wednesday, March 25, 2009

دخترم Amelie

خیلی راضی ام از اینکه این همه سال بودی
:)
تولدت مبارک
:x


امضا
آقای خدا

Wednesday, March 18, 2009

آن لحظه ای که خدا داشت آقای آبی را می آفرید هرچه قدر تلاش کرد نتوانست خودش را راضی کند که آقای آبی چانه داشته باشد. یعنی تمام لطف قیافه آقای آبی، با آن چشمهای درشت خمار، به آویزان بودنش است وهیچ رقم با چانه جور در نمی آید. حالا بعد از نیم قرن و اندی، آقای آبی عزیزم که تنها در کافه نشسته و شکر چایش را هم میزند به آدم های بدون چانه کافه نگاه می کند و توی دلش به بی چانه گی خودش فحش میدهد. نه این که آقای آبی آدم سطحی و ظاهر بینی باشد. اما هیچ دلش نمیخواست از نژاد آدمهایی باشد که انواع واقسام ریش های عجیب غریب میرویانند تا بی چانه گیشان را بپوشانند.

Tuesday, March 10, 2009

اعترافات شب عید

من هم دلم میخواست لیست آرزوهایم را بنویسم مثل توکا .هرچه قدر اما تلاش کردم نشد. اولش فکر کردم اصلا آرزو ندارم. اما دارم. ترسیدم فقط. ترسیدم بنویسم و کوچک باشد و دنیا به ریش من بخندد. ترسیدم بزرگ باشد و هیچ وقت دستم به آن نرسد و لوزر باشم. ترسیدم بنویسم و پی آرزویم بروم وآخرش اشتباه از آب در بیاید. ترسیدم آرزویم واقعا آرزویم نباشد...
اما می خوام بنویسمشان. همه ی آرزو های کوچک و مسخره، بزرگ و دور، آرزوهای غلط، خیالی، آرزوهای عاریه ای. هرچه باشد مینویسم. نمی خواهم یک سال دیگر هم بدون آرزو تمام شود...

Thursday, March 5, 2009

Windy love lyrics

سه مرغ دریایی در آسمان ابری بالای سرت آواز می خوانند/ موهایت می رقصند در باد و عطر موهایت پخش میشود میان باد/ برگهای زرد دورت حلقه میزنند و تو زیباترین میشوی/ اما نگاهت در دورترهاست/ نمیبینی من و جهان حاضر در اینجا همه عاشقت هستیم.