Monday, November 26, 2012

واتِ شِیم. واتِ وِیست


استراتژی من استراتژی فراراست - بوده است. هم معنوی هم فیزیکی. بیست و خرده ای سال جواب داده اما حالا دیگر کار نمیکند.
باید یک استراتژی تازه پیدا کنم.
یا آدم شوم.

Friday, July 27, 2012

کابوس نوشت


میشه یعنی واسه یه بارهم که شده خواب ببینم تو خیابون من کفش دارم بقیه کفش ندارن؟ یا حتی ببینم من سوار هواپیما شدم بقیه آدما جا موندن؟ یا سر امتحان من همه رو بلدم به جز من هیشکی بلد نیست؟  انصاف نیس به قرعان.

Tuesday, June 19, 2012

شکواییه


آهای وبلاگ خانوما ( بر وزن مامان خانوم و بابا خانوم)
من انتظار دارم کم کمش صبح به صبح چنداتاتون آپ کرده باشین. خیلی دیگه کم کاری می کنین. خیلی. 
آدم نمیدونه دلش دیگه به چی خوش باشه. اسمایلی آه و غمگینی.
اصن آدم به جایی میرسه که حاضر پول بده شما تولید محتوا کنید.
والا.

Monday, March 19, 2012

عمو نوروز بدجنس

هفت سین ندارم. هیچ وقت نداشتم به شخصه.همیشه یکی بود که دعوتم میکرد سر تحویل. همیشه صغیر بودم و یکی بود بزرگتر باشد. امسال بزرگ شده ام به اندازه کافی که هیچ کس نگفت بیا. دونقطه غمگینی.
عید نصفه شبه. صبحش باید بروم سرکار. راضی نیستم. دلم هم تنگ شده برای خونمون.
عصبانیم از عید امسال کلا.

Wednesday, March 14, 2012

Am I dreaming?

یک یارویی وارد مهمونی شد. با همه سلام، روبوسی... 
گفتن خب شما الان دعوتی کدوم یکی از این همخونه هایید؟
گفت نه... دوست دوستم خبر داد اینجا مهمونیه. خودش هم نیومد.
دستش یه بطری ساکی هم گرفته بود. کفشاشم در آورده بود...
دور میز ملت نشسته بودن.
پرسیدن حالا آقای غریبه اهل کجایی؟
گفت مارسِی. 
گفتن خوب شغلت چیه؟
گفت شهاب سنگ جمع میکنم.  

Tuesday, March 6, 2012

Everyday a New Start

با هزار بدبختی و لعن و نفرین به زندگی کله سحراز خواب بیدار شدم. گفتم حالا امروز مثل هر روز بدعنق و زشت نباشم. اصلا یه رزولوشن جدید بسازم که آدم خوش اخلاق و حوصله داری بشم از خود امروز.  دکمه آسانسور زدم، در آسانسور باز شد دیدم یکی کف آسانسور بالا آورده...

چِنج  آو پِلنز. از پله ها میرم و بد اخلاق و گه باقی می مونم.

Friday, March 2, 2012

My everywhere Hurts

همه جام درد میکنه. یعنی همیشه همه جام درد نمیکنه. اما همیشه حداقل یه جام درد میکنه. اخیرا یه درد شناوری از طرف راست دلم راه افتاد الان رسیده طرف چپ کمرم. سرم هم تقریبا همیشه درد میکنه. حالت تهوع هم که هست. پام هم الان درد میکنه.
اصلا به هر جام فکر کنم همونجا درد میکنه.

Tuesday, February 14, 2012

وِر ایز مای ولنتاین کوفتی؟

به مناسبت این روز فرخنده رئیسم واسه تموم خانومای آفیس گل لاله فرستاده. همین شد که یهو یاد تمام ریلیشن شیپهای تخمی و ولنتاین های تخمی ترم افتادم و روزم خراب شد. 
حالا قبلش هم روزم خیلی درست نبود. 
اینجوریا.

Monday, February 13, 2012

حالا که ابروهامو کلفت تر کردم فهمیدم ابرو بده در واقع ابرو خوبه بوده. بیچاره این همه سال چقدر سرکوب شنیده. دم نزده.

Friday, February 3, 2012

Born of Anger

یه دونه آدمک گنده - به گمونم شنی تو کلاس ورزش بود. کف زمین. بعد میشستی روشکمش و مشت می زدی تو راست و چپ کله ش. یا با زانو وامیستادی رو رو قفشه سینه ش و مشت میزدی تو کله ش. اصلا اسم هم داشت حرکت. اسمش چکشی کردن بود. دستکش مشت هم داشتی دستات درد نمی گرفت. فقط میزدی گوم. گوم. حتی میشد پاشی لگد هم حواله ش کنی.
بهش زیاد فکر میکنم.
 سر کار. 
گوم.
گوم. 
تو راه. 
گوم.
گوم.
موقع خواب.
گوم.
گوم...