کلمه ندارم برای نوشتن این روزها.
به جایش موهایم را گیس میکنم، پیرهن سرخابی گلدار میپوشم و نقش قالی میزنم. شعرهایی را که باید شاعرشان میشدم میبافم. هزار قصه ی رنگی گره می زنم به زندگی. هزار پروانه ی شاد. خودم را میبافم وهمراه انگشتانم میان تارهای قالی میرقصم.
کلمه می خواهم برای چه دیگر؟ من که روی دار قالی مست میشوم ، زیبا میشوم، دست میکشم روی تن خورشید و بلند بلند می خندم.
زمان را نمی بافم. آواز می بافم به جایش. کلاف دلتنگی را گم می کنم و پیدا نمیشود هرگز.دل خوش میبافم.
کلمه نمیدانم من...