انگشتانم یخ است.انگشتانم خشک شده است.
پاییز می آید . انگشتانم میریزندو گنجشک هایش آواره میشوند.
Friday, September 28, 2007
Tuesday, September 25, 2007
Monday, September 24, 2007
Friday, September 21, 2007
Sunday, September 16, 2007
Wednesday, September 12, 2007
Saturday, September 8, 2007
ببین...من میتوانم چشمهایم را ببندم و برگردم خانه.میتوانم دست بکشم به تمام زندگی آشنا.میتوانم همه ی کسانی را که دوست دارم و خوابیده اند حالا ببوسم.جای لبهایم میماند هر صبح روی صورتشان...
در این سرزمین مرطوب دور دست پروانه های درشتی است که میشنوند آواز مرا.میدانم. یک روز می آیند و برایت میگویندش.میدانم....
در این سرزمین مرطوب دور دست پروانه های درشتی است که میشنوند آواز مرا.میدانم. یک روز می آیند و برایت میگویندش.میدانم....
Subscribe to:
Posts (Atom)