Saturday, January 23, 2010

جیمی! من فکر نمی کنم ابن همه تلاش فایده هم داشته است. یک عمر همه ی این ها سعی کرده اند گوشه های اضافه مان را بزنند تا یک جوری در تعریف نرمالشان جا شویم. نهایتش چه شد. بعد از این همه کلاس و جلسه مشاوره و درمان، شده ایم یک مشت آدم "متمدن" که به صدای شکم هم احترام میگذارند. دوستمان ندارم جیمی. بیا بزنیم زیر همه چی و فرار کنیم. بیا دیگر لازم نباشد لباس فرمال بپوشیم و به زور خودمان رادر چارچوب متعارف بچپانیم. اصلا دست دور گردن هم میاندازیم و یک ایکس ری دو نفره میگیریم . می فرستیمش برای کارت کریسمس تمام این نارسیست های شق و رقی که از استخوان های آدم های خارج از محدوده هم فوبیا دارند. بیا دوباره خودمان باشیم جیمی.

11 comments:

ندا said...

هوم....

گلی said...

بسیار دلنشین.........در ضمن بسیار میس یو

جیمی said...

دوباره نمی شه خودمون باشیم
نمی شه. نمی شه. نمی شه
به اومدن و نیومدن نیس
نمی شه
می دونم. نمی شه

ImAn said...

هوم

پ.ن. این ربطی متاثر از نظر ندا نبود و خودش اومد.

The91 said...

مرسی، خوبه که از نمی دونم کجا می گی به ام آقا، خوب هم بود خیلی نوشته ات

The91 said...

ها، بله، بر می گرده به سال تولدم به میلادی

The91 said...

ای آرره :دی
داشتم تو لایه های زیرین نوشته دنبال نشونه می گشتم!ا

yashar said...

با اجازه لینکت کردم.

بهار said...

هي
چقدر تغيير!

ImAn said...

بنویس

Cinnamon said...

barha va barha bar migardam va in neveshta ro mikhoonam..