Thursday, August 24, 2006

اینجا هوا پرازقاصدک شده است.فصل خبرهای خوب رسیده انگار...

Saturday, August 19, 2006

تو و تمام آنچه به تو مربوط است را بالا می آورم.دلم تحمل این بی شرفی چرب و سنگین را ندارد بیش از این.

Thursday, August 17, 2006

کی زخم قلبم خوب میشه؟یعنی میشه؟

Tuesday, August 15, 2006

هيچ می‌دانی چرا، چون موج،

در گريز از خويشتن، پيوسته می‌کاهم؟

-زان که بر اين پرده ی تاريک،

اين خاموشیِ نزديک،

آن‌چه می‌خواهم نمی‌بينم،

آن‌چه می‌بينم نمی‌خواهم.




محمدرضا شفيعی‌کَدکَنی

Saturday, August 12, 2006

گوش کن

اين که من می کشم درد بی تو بودن نيست

تاوان با تو بودن است.

مصدق

Friday, August 11, 2006

این لبخند مضحک به خاطراینست که نمیخواهم اقرار کنم من مدتهاست که تمام شده ام .مدتهاست که دلم چیزی نمیخواهد.

Monday, August 7, 2006

یک سنجاقک کاشتم امروز.خداکند تا بهار سبز شود.

Sunday, August 6, 2006

روی برف های قطب دراز کشیده ام.به اندازه ی چند قرن و سه روز.سعی میکنم به خاطر بیاورم عاشق چه کسی بودم

Saturday, August 5, 2006

این خیابان ها داغ است خیلی.
فکرهایم بخار میشوند.

Friday, August 4, 2006

من چه بگویم به مردمان،‌ چو بپرسند
قصه‌ی این زخم دیرپای پُر از درد؟
لابد باید که هیچ گویم، ورنه
هرگز دیگر به عشق تن ندهد مرد!...
(شاملو)

Tuesday, August 1, 2006

مدتهاست ننوشته ام.خیلی وقت میشود.حتی مدتهاست گریه نکرده ام.نه به خاطر اینست که خوشحالم.نه.بسیار غمگینم.غمگین تر از آن که بتوانم بنویسم یا گریه کنم.به طرز مضحکی فقط سعی میکنم دنباله ی روزمرگی را بگیرم و دنبالش بدوم و از هر چه مرا از درون می آزارد فرار کنم.اما نمیتوانم.تمام اندوه های روزانه که صبحها گوشه کنا ر زندگی چالشان میکنم شب ها از مخفی گاه خود بیرون میایند و با صدای بلند قهقهه میزنند.من وحشت زده از خواب میپرم و میفهمم که نتوانسته ام...