Saturday, January 6, 2007

واقعاً کی مانده که بهش سلام کنم؟خانم مدیر مرده،حاج اسمعیل گم شده،یکی یک دانه دخترم نصیب گرگ بیابان شده،گربه مرد،انبر افتاد روی عنکبوت،عنکبوت هم مرد و حالا برفی گرفته ،هر وقت برف می بارد دلم همچین میگیرد که می خواهم سرم را بکوبم به دیوار.دکتر بیمه گفت:هر وقت دلت گرفت بزن برو بیرون.گفت هروقت دلت تنگ شد و کسی را نداشتی درددل کنی بلند بلند با خودت حرف بزن...چه برفی میاید...

به کی سلام کنم سیمین دانشور