Tuesday, January 30, 2007

Thursday, January 25, 2007


When there is nothing left to burn , you have to set yourself on fire...

Sunday, January 21, 2007

موقع مسواک زدن اشک میریزم و مخلوط اشک و کف ِخمیر دندان روی صورتم سرازیر میشود.
زندگی پوزخند میزند به این غمِ مضحکِ دیروقت...

Thursday, January 18, 2007


LE CHANT LE PLUS COURT

L’oiseau qui chante dans ma tête
Et qui dit sans cesse que tu m’aimes
Et qui dit sans cesse qui je t’aime
L’oiseau avec le fastidieux refrain
Je le tuerai demain matin.


(Jacques Prévert)


کوتاه ترین ترانه

آن پرنده را که می خوانَد در سر من

و مدام می گوید که دوستم داری

و مدام میگوید که دوستت دارم

من آن پرنده ي پرگوی پر ملال را

صـبح فـردا خـواهم کـشت

Sunday, January 14, 2007

خاک گرفته ام دیگر،
سالهاست که اینجا نشسته ام ; به تو نگاه میکنم و تو نگاهم نمیکنی هرگز...

Friday, January 12, 2007

خواب دوران مدرسه را زیاد میبینم.قشنگترین تکه ی خاطراتم...دیشب خواب دیدم می خواهم سوار سرویس مدرسه شوم.نگران بودم که راننده سرویس بپرسد اینهمه سال کجا بودی...
این همه سال کجا بودم واقعاً؟

Sunday, January 7, 2007


Morty: "Remember the leprechaun?"
Michael: "Huh?"
Morty: "The one from the cereal ad."
Michael: "'They're magically delicious.' That guy?"
Morty: "Yeah. He's always chasing the pot of gold at the end of the rainbow. But when he gets there at the end of the day... it's just corn flakes." ...


click(2006)

Saturday, January 6, 2007

واقعاً کی مانده که بهش سلام کنم؟خانم مدیر مرده،حاج اسمعیل گم شده،یکی یک دانه دخترم نصیب گرگ بیابان شده،گربه مرد،انبر افتاد روی عنکبوت،عنکبوت هم مرد و حالا برفی گرفته ،هر وقت برف می بارد دلم همچین میگیرد که می خواهم سرم را بکوبم به دیوار.دکتر بیمه گفت:هر وقت دلت گرفت بزن برو بیرون.گفت هروقت دلت تنگ شد و کسی را نداشتی درددل کنی بلند بلند با خودت حرف بزن...چه برفی میاید...

به کی سلام کنم سیمین دانشور

Thursday, January 4, 2007

سردم است.اندوه را حس میکنم که زیرِ پوستم میجنبد ورخوت همیگشی دنبالش میاید.خسته ام.به اندازه ی دو هزار سال یا بیشتر.باید بخوابم.نه این خوابهای کوتاه شبانه.نه.باید به اندازه ی تمام خستگی هایم بخوابم...