Thursday, January 17, 2008

من عاقل شده ام و این عاقل شدن، لامصب درد دارد.

16 comments:

Anonymous said...

are you sure? I really cant believe!! Dardo chera oon yeki ro na...

Anonymous said...

اینجا چه خبره؟؟

Anonymous said...

در ایگونه موارد درد چند کار می کنند:
1- مسکن (خود گول زنی)
2- عصب کشی (بی خیالی
3- دارو (دکترش حتما باید مجرب باشه و مریض هم به نسخه عمل کنه)
4- جراحی (یه چیزی تو مایه های دور انداختن منشا درد

البته مورد آخر بهترین اثر رو میتونه داشته باشه ولی خطرات جانبی هم به همراه داره.راه های دیگری هم هست که به هیچ وجه توصیه نمی شود

Anonymous said...

جداً؟ حالا چی کار میخوای بکنی؟

neda said...

قبول دارم به ما عاقل بودن نيومده

Anonymous said...

ها !! با شخصیت هم شدی !!
شما لطفن محل درد مذکور را دقیقن مشخص بفرمائید ، الساعه تجویز می کنیم !!

Anonymous said...

راسی یادم رفت شرایطو بپرسم
منظورم اینه الان که عاقل شدی ینی چجوری شدی ؟
مثلن بشکن میزنی ؟ حرکات ژانگولر در می آری ؟
عصبانی نشو .. خب سوال می کنم دیگه !! ننر !!
چن سال پیش تو بلاگم نوشته بودم :
عاقلان را بگذار ، ما با دیوانگی هایمان الفتی داریم
یادته ؟

Unknown said...

مدتها بود كه فكر مي كردم
ديگه كلماتي كه بشه احساسم، فكرم و ... رو باهاش بنويسم تموم شده
اما وقتي وبلاگ تو رو ديدم
خوشحال شدم به اندازه وسعت تمامي نا اميدي هام
احساس كردم هنوز هم آدامايي توي اين دنيا هستند كه انقدر زيبا مي نويسند
كه مي شه همراه با اونا اين راه سخت رو ادامه داد.
چون اگه چيزي هم باشه كه من بلد نيستم بنويسمش مي تونم از خوندنش هزار بار بيشتر لذت برم

Anonymous said...

Khob biBn man ye omre daaram che dardio tahammol mikonam :D

Anonymous said...

dard dare ras migi

Anonymous said...

من برام خیلی جالبه که این همه روز این همه آدم اعم از اون مجریهای ابله تلویزیون تا این مثلا روانشناسان استاد در تربیت کردن برده های مطیع، همه و همه ما رو به عقلانیت دعوت می کنن. در حالیکه عقلانیت است که زیرآب همه این حماقتها رو می زنه ( لا اقل یه سیخی که می تونه بزنه) خ
شاید برای خلع سلاح کردن عقلانیت هست.
به هر حال برای این نوشته تو باید بگم که معلومه که غقلانیت درد داره و هزار دردسر.
من شخصا عقل ورزیدن رو نوعی
خودآزاری می دونم.
البته همین رو هم برای خودم یه نوع سرنوشت می دونم
داشتم دنبال این می گشتم که واقعا به چه قیمتی ما حاضریم رنج تفکر را تحمل کنیم؟
نمی دانم؟
نیچه هم نمی دانست...
شاید
میل به حقیقت که خطرناک ترین و خانمان برانداز ترین میل انسان است که اتفاقا اصلا هم غریزی نیست.
نمی خواستم کامنت اینقدر کش بیاد اما خب
حرف حرف میاره...

Anonymous said...

:* * *. . . :)

Anonymous said...

مگر نميداني؟

N said...

خیلی..خیلی..خیلی

Anonymous said...

ببین همش زیر سر این با شخصیت شدنه هستش ها !
اول با شخصیت شدی ، حالا هم که عاشق شدی ،فردا میری سیگاری میشی ، پس فردا هم حشیش میکشی !

پ.ن : یادته جوونیا گیر میدادی می گفتی : باز حشیش کشیدی ؟!

Anonymous said...

و این درد لامصب رنج دارد
و این رنج لامصب خشم دارد
و این خشم لامصب... دارد
و این ... لامصب ...... :)