Monday, July 21, 2008

من نشسته ام روی زمین گوشه ی دیوار. نور آفتاب که از لای درختها چشمانم را کور کرده قشنگ است.
من خوبم.
کاش یکی بیاید. یکی بیاید که گچ دارد. آن وقت کف حیاط یک لِی لِی بزرگ می کشیم و تا شب بازی میکنیم. حتی فردا و پس فردا هم بازی میکنیم.
حتی همیشه،
اگر باران نیاید و لِی لِی را نشورد از کف حیاط.