بوی گرد و خاک میآید. قسم میخورم شش هزار بار شسته ام و سابیده ام این در و دیوار و زمین و زمان لعنتی را. اما نمی رود این بوی گرد و خاک. نمیدانم چرا هیچ بنی بشری بو را حس نمیکند. آدمها از کی بویایی شان خاموش شده و خبر ندارند؟ تو اما میفهمیدی بوها را. برای همین است که آن جفت چشمهای سبزت را در تنگ آب نگه داشته ام و شبهاکه برایشان آواز میخوانم مثل ماهی شنا میکنند و دور تنگ میچرخند. حالا همه فکر کنند من دیوانه ام. این آدمهایی که بو نمی فهمند و عاشق چشم های سبز تو نیستند چه میدانند؟
14 comments:
چه غمگین. آدمای دور و بر همه شدن آدم آهنی. گاهی احساس تنهایی بینشون خفه ام می کنه. اما خوبه که تو عاشق ماهیت هستی. دلم کلی برات تنگ شده. خیلی زیاد خوابت رو می بینم. دوست دارم همهیشه شاد باشی
من از تو میترسم.... خوب شد چشمای من سبز نیس... وگرنه الان با قاشق در آورده بودیشون....
so sad!
با اين باروني که اين چند روزه اومده ديگه بوي گردي نمونده.بوي خوش خاک نم خورده مياد.فکر ميکنم آدمهايي وجود دارن که اين بو رو بفهمن! هرچند خيلي کم باشن ولي وجوددارن.
خانم مرموز،شما مسلما به دلیل تواناییهای رمز آلودی که دارید بوهای خاص را متوجه می شوید.من همچنان عاشق شما و علاقه مند به رمز گشایی از شما هستم.من هم این روزها بوی رفتن شما به ایران را حس می کنم.اردتمند:دیوید کاپرفیلد
yadam rafte bood ke be bitafavoti ham mishe aadat kard... bad ye dafe ye zarbe miad...
emrooz oumad, sobh bood...
Hala mitarsam, ghablesh bitafavot boodam,... mitarsam az za'fam, ya shayad az ghodratam vase karayi ke nakardam va vase chizayi ke nafahmidameshoon.
"من همچنان عاشق شما و علاقه مند به "
hehe, belakhare yeki asheghet shod... bia... ama bepors bebin esmesh hosein nabashe ye vaght:)
سلام
خیلی قشنگ نوشته بودی واقعا دنیا رو خاک گرفته اما انگار چشم ما به این عادت کرده و فکر می کنیم دید طبیعی همینه مثل خیلی بچه هایی که چشاشون ضعیفه وقتی برای اولین باز از عینک استفاده می کنن شگفت زده می شن که دنیا اینجوری بوده؟ آنقدر شفاف و ما نمی دونستیم به من سر بزن خوشحال می شم
http://www.niyayeshyegane.blogfa.com/
بو حس میکنم آملی ، خیلی خوب حس می کنم
رفتی فرنگ تو غربت شوور کنی که بشور بساب را بندازی چش سفید ؟
مگه این پسرای چش ابرو مشکی خودمون چی کم داشتن که رفتی سراغ این اجنبی های چش رنگی ؟ غربزده شدی ؟ بزنمت نتونی از جات بلند بشی ؟ حالا کی برمیگردی ؟ خبر بده بیایم دم طیاره شتر سر ببریم !
"خانم مرموز،شما مسلما به دلیل تواناییهای رمز آلودی که دارید بوهای خاص را متوجه می شوید.من همچنان عاشق شما و علاقه مند به رمز گشایی از شما هست"
میگما !! توانائی رمزآلودت چی چیه دیگه ؟! ولی جون آرش یارو بدجور شیفته شده ها ! حالا اگه مایه دار بود همه چی نصف نصف ! وقتی اومدی این سهم ما رو هم بیار ! میگم .. هممم .. هیچی .. راستی سفرت بیخطر نا !! (حال کردی اصطلاحو؟ )
باور کن بانوی خوابآلود این سرزمین خاکآلود که ما میشنویم و میفهمیم و هر چه آب و جارو میکنیم و میتکانیم و پوف هم میکنیم نمیشود! نمیشود که نمیشود بانو ... بانو ... قصهی این چشمهای رنگی چیست که سالهاست دل در گرو یک جفت چشم آبیی تند خیس ماندهام و نمیدانی توی تنگ که شناور میشوند چه اسمانی دارم ...
نیمکتهای چوبی ... وای از نیمکتهای چوبی که همیشهی خدا سبزند ...
سلام بانو!
بانو سفری در پیش است؟
سفرتان خوش ...
vay in adamaie ajib gharib kian barat comment mizaran. comment haro khoonadam yadam raft to chi neveshte boodi...
Post a Comment