Friday, May 15, 2009

گنجشک های خواب آلود
فالش می خوانند مدام این روزها
من اما، طناب میبندم به دو ستون زندگی
تاب میخورم
تاب میخورم
تاب میخورم و
انگشتم را به بدن سرد ماه میکشم .
راستی! مرا چه باک از رفتن ات
نبودنت
نیامدنت
-هرگز
وقتی که در خوابهایم
تاج گل میسازی برایم از گل های زرد کنارجاده
و من زبیا ترین عروس دنیا میشوم
-هرشب