Friday, August 22, 2008

فصل دارد عوض میشود. پاییز شده است. دیگر نمیشود نصفه شبها از لای دربخزم بیرون و بروم کنار آب و باد، من و موهایم و شلوارکم را برقصاند. به جایش یک پتوی کلفت تر پهن میکنم روی تخت و برای خودم آرام آرام لالایی میخوانم. خواب میبینم که پاییز شده است. من روی ریل قطار راه میروم. عروسکم را بغل گرفته ام. عروسکم بزرگ شده است، باید برود مدرسه و دلش شور میزند. برگ های زرد توی هوا میچرخند. قطاراز آن دور دورها میآید. عروسکم دیگر نمیترسد، خوشحال است.

5 comments:

Anonymous said...

....

Anonymous said...

امسال زود پاییز شد،من هم دلم شور می زند، من هم باید مدرسه بروم،حیف که این خواب نیست،حیف که قطاری در کار نیست....

Anonymous said...

هی.. پس تو هم دخمر پاییزی..

Anonymous said...

cheragh haye rabete tarikand

aras

Anonymous said...

My emotions die at Autumn, Freeze at Winter and ReBorn At spring