فصل دارد عوض میشود. پاییز شده است. دیگر نمیشود نصفه شبها از لای دربخزم بیرون و بروم کنار آب و باد، من و موهایم و شلوارکم را برقصاند. به جایش یک پتوی کلفت تر پهن میکنم روی تخت و برای خودم آرام آرام لالایی میخوانم. خواب میبینم که پاییز شده است. من روی ریل قطار راه میروم. عروسکم را بغل گرفته ام. عروسکم بزرگ شده است، باید برود مدرسه و دلش شور میزند. برگ های زرد توی هوا میچرخند. قطاراز آن دور دورها میآید. عروسکم دیگر نمیترسد، خوشحال است.
5 comments:
....
امسال زود پاییز شد،من هم دلم شور می زند، من هم باید مدرسه بروم،حیف که این خواب نیست،حیف که قطاری در کار نیست....
هی.. پس تو هم دخمر پاییزی..
cheragh haye rabete tarikand
aras
My emotions die at Autumn, Freeze at Winter and ReBorn At spring
Post a Comment