Friday, September 26, 2008

آفتابی و سرد که باشد دوست دارم.
حواسم است که فقط روی سنگفرشهای قرمز راه بروم و پایم روی طوسی ها نلغزد. بین راه یک گروه از پیرمردهای خوشحال دوربینشان را دست من میدهند و به عکسی که از آنها گرفته ام میگویند فنتستیک.
من دلم خوش میشود چقدر.
فکرهایم را کرده ام. بزرگ که شدم دلم میخواهد "عکاس پیرمردهای مودب" شوم…